گامها یا دستگاههای اصلی موسیقی ایران، که تعدادشان برابر تعداد روز های هفته می باشند عبارتند از: شور، نوا، سه گاه، چهارگاه، همایون، ماهور و راست پنجگاه که گام ماهور (صرف نظر از بعضی از گوشه های آن مانند دلکش) شبیه گام ماژور در موسیقی بین الملل می باشد. گامهای فرعی موسیقی ایران که به آنها مایه می گویند و دیگر کلمه دستگاه به آنها اتلاق نمی گردد عبارتند از: ابوعطا، بیات ترک یا بیات زند، افشاری و دشتی که این چهار مایه، زیر مجموعه ی دستگاه شور هستند و مایه بیات اصفهان که زیر مجموعه ی گام همایون می باشد. به این ترتیب موسیقی ایرانی دارای دوازده گام، مطابق با تعداد ماههای سال است. واحد کوچکتر از مایه را گوشه و واحد کوچکتر از گوشه را قطعه یا تیکه و کوچکترین واحد موسیقی ایران را موتیف می نامند که به طور کلی تعدادشان به عدد سیصد و شصت و پنج می رسیده است و مطابق با روزهای سال خورشیدی می باشند و به طور سینه به سینه به نسلهای بعدی منتقل گردیده است، ولی امروزه متاسفانه تقریبا بیش از نیمی از این گوشه ها و الحان به دست فراموشی سپرده شده و حتی نامی از آنها باقی نمانده است. اجرای منظم گوشه ها و مایه ها در هریک از گامهای موسیقی ایران که با حالت مخصوص به خودش و بدون ریتم های معمول در قطعات ضربی نواخته و یا خوانده شود را اصطلاحا ردیف می نامند.
معرفی و توضیح دستگاه ماهور
دستگاه ماهور در موسیقی قدیم ایران هنگام اجرای دستگاهی از موسیقی به این توجه می کردند که آیا شب و یا روز است یا فرد شنونده سفید روی یا سبزه روی می باشد بخصوص در زمان عبدل القادر مراغه ای اساتید به شاگردان خود می آموختند که اگر شب بود حتمأ شور بزن اگر صبح بود چهار گاه بزن و اگر طرف شنونده سفید روی بود بم بزن و اگر سبزه روی بود زیر بزن ایرانیان قدیم در بسیاری از پرستشهای خود سرودهای ویژه داشتند و آنها ماه و هور (خورشید) را پرستش می کردند در ضمن این دستگاه را می توان هم صبح و هم شب اجرا کرد و بهمین خاطر نام ماهور را انتخاب کردنددر استان لرستان نوعی موسیقی وجود دارد که ماخوری می گفتند و این نوع موسیقی بسیار حزن انگیز است و از نوع موسیقی فولکور این سرزمی دستگاه ماهور شامل 64 گوشه می باشد که در اینجا با گوشه های مهم که هم در ردیف آوازی و هم در ردیف سازی بکار می رود آشنا می شویم.
معرفی دستگاه سه گاه
حالت : درد ، غصه ، پشیمانی منجر به امید
رنگ : آبی لاجوردی تیره
عنصر : آب
زمان شنیدن : بعد از ظهر تا غروب آفتاب
دستگاه سهگاه بیانگر گذشته و موفقیتهای عشقی و ندامتهای آن است که منجر به امید میشود
معرفی و توضیح دستگاه همایون
این دستگاه به تناسب نام خود، حالتی شاهانه، اشرافی و باوقار دارد، ولی با این حال زمینهٔ اجرای بسیاری از لالاییها و زمزمههای متداول در نقاط مختلف ایران است. همچنین از نغمههای این دستگاه در موسیقی زورخانه نیز استفاده میشود. به دلیل استفاده از یک گام خاص و تفاوت محسوس در گام بالا رونده و پایین رونده دستگاه همایون منحصر به فردترین دستگاه موسیقی ایرانی به شمار میرود. مقایسه سایر دستگاههای موسیقی ایرانی با موسیقی دیگر ملل و خصوصاً کشورهای همجوار تشابه و یکسان بودن ریشه برخی را نشان میدهد. اما این مطلب در مورد دستگاه «همایون» صادق نیست.
معرفي آواز هاي مشتق شده از دستگاهها
آواز معمولاً قسمتی از دستگاه مورد نظر است که میتوان آنرا دستگاه فرعی نامید. آواز از نظرفواصل با دستگاه مورد نظر یکسان یا شبیه بوده و میتواند شاهد و یا ایست متفاوتی داشته باشد. بهطور مثال آواز دشتی از متعلقات دستگاه شور و از درجه پنجم آن بوده و به عنوان مثال اگر شور سل را در نظر بگیریم، دارای نت شاهد و ایست ((ر)) میباشد. بدین ترتیب در آواز شور ملودی با حفظ فواصل دستگاه شور روی نت ((ر)) گردش میکند و در نهایت روی همان نت میایستد. بهطور کلی هر آواز پس از ایست موقت روی ایست خودش، روی ایست دستگاه اصلی (در اینجا شور) باز میگردد. آوازهای متعلق به دستگاه موسیقی ایرانی ۵تا هستند و عبارتاند از: آواز ابوعطا، متعلق به دستگاه شور (درجه دوم) آواز بیات ترک (بیات زند)، متعلق به دستگاه شور، (درجه سوم) آواز افشاری، متعلق به دستگاه شور، (درجه چهارم)آواز دشتی، متعلق به دستگاه شور، (درجه پنجم)آواز بیات اصفهان، متعلق به دستگاه همایون، (درجه چهارم)
به آهنگهای پاپی که دارای ترانه فارسی میباشد اطلاق میشود. خاستگاه موسیقی پاپ فارسی ایران میباشد ولی به سرعت در دیگر کشورهای فارسی زبان دیگر مانند تاجیکستان و افغانستان و همچنین پس از انقلاب اسلامی ایران در ایالات متحده آمریکا گسترش یافت. سالهای نخست موسیقی پاپ فارسی در سده نوزدهم و در دوره قاجاریه متولد شد و بعدها با اختراع رادیو این سبک به سرعت در ایران رواج پیدا کرد.
انواع موسیقی کلاسیک
موسیقی کلاسیک و انواع قطعه های آن آثار موسیقی کلاسیک بسیار متنوع و گوناگونند و آن ها را می توان به سه گروه مختلف بخش بندی کرد. موسیقی سازی- موسیقی آوازی- موسیقی صحنه ای.
گام در موسیقی
گام: عبارتست از توالی نت های پی درپی با فواصل معین که نت اول و آخر هم نام می باشند.
گام ها به دو دسته کلی تقسیم می شوند:
۱- گامهای کروماتیک
۲- گامهای دیاتونیک
گام کروماتیک: عبارتست از توالی سیزده نت پی در پی با فواصل نیم پرده ای (نیم پرده های کروماتیک و دیاتونیک) که نت سیزدهم “اکتاو” (هنگام) نت آغازین می باشد. گام کروماتیک بر دو نوع تقسیم می شود:
1-گام کروماتیک ملودیک:
2-گام کروماتیک هارمونیک
گام دیاتونیک: توالی هشت نت پی در پی با فواصل مشخص (معین) که نت اول و هشتم هم نام هستند.
گام دیاتونیک بر دو قسم است:
۱- گام دیاتونیک بزرگ (major)
2- گام دیاتونیک کوچک(minor)
پاور کورد
(به انگلیسی: Powerchord) در موسیقی به آکوردی گفته میشود که تنها شامل نت ریشه آکورد و فاصله پنجم باشد. پاورکورد به آکورد پنجم (به انگلیسی: fifth chord) نیز شهرت دارد. این آکورد بیشتر توسط نوازندگان گیتار و با گیتار الکتریکی که به یک آمپلی فایر مجهز به افکت دیستروشن باشد، نواخته میشود. پاورکوردها یکی از عناصر کلیدی و پرکاربرد در موسیقی راک و متال هستند
دکتر محمد تقی مسعودیه، پایهگذار موسیقی اتنوموزیکولوژی در ایران
::
موسیقیدانان پیشرو در ایران چارهای جز اندیشه و پژوهش نداشتند. آنها میبایست در وهله نخست محتوای موسیقی ملی را از طریق بررسیهای تحلیلی بهدرستی میشناختند تا با این تمهید سازگارترین شیوههای بینالمللی را در آفریدههایشان بهکار گیرند. محمد تقی مسعودیه یکی از موسیقیدانان پیشرو ایران بود که به اینکار سخت دلبستگی داشت.
محمد تقی مسعودیه در سال ۱۳۰۶ در شهر مشهد زاده شد. او در شانزدهسالگی به موسیقی علاقمند شد و نزد یکی از خویشاوندانش نواختن با ویلون را آموخت. او هم در رشته حقوق و هم در هنرستان عالی موسیقی تحصیل کرده و هر دو تحصیل را هم به پایان رسانده است.
مسعودیه در سال ۱۳۳۱ تحصیلاتش در زمینه موسیقی را در کنسرواتوار پاریس ادامه داد و چهار سال بعد در لایپزیگ به فراگیری آهنگسازی پرداخت. آنگاه در دانشگاه کلن، در آلمان به فراگیری اتنوموزیکولوژی روی آورد و دکترایش را در زمینه آواشناسی دستگاه شور و تجزیه و تحلیل آن دریافت کرد و با سری پرشور و پربار به ایران بازگشت.
محمد تقی مسعودیه در دانشکده هنرهای زیبا تاریخ موسیقی، هارمونی، فرم و آنالیز، سازشناسی، ارکستراسیون، و موسیقیشناسی قومی و تطبیقی تدریس میکرد. با اینحال بیشتر وقتش را برای پژوهش در زمینه موسیقی سنتی و موسیقی مقامی در نواحی مختلف ایران بهکار گرفت و برآوردها و تجزیه و تحلیلهایش را نیز انتشار داد.
«مبانی اتنوموزیکولوژی»، «موسیقی تربت جام»، «موسیقی ترکمنی»، «موسیقی سیستان و بلوچستان»، «موسیقی بوشهری» از آثار اوست.
او این این آثار را به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه هم انتشار داده است.
مسعودیه در روش پژوهش، پیرو مکتب اتنوموزیکولوژی آلمان بود. او بر آن بود که تنها با بررسی دقیق و علمی مبتتی بر ثبت دقیق موسیقی مناطق ایران و ردیف سنتی میتوان به غنا و اهمیت آن پی برد. مسعودیه کار آهنگسازی را اما از دست ننهاد. در مجموع ۲۱ قطعه موسیقی تألیف کرده و از خود بر جای گذاشته است.
او در شنیدن و دریافتن موسیقی عینیت را بر ذهنیت برتر میشمرد. شنیدههایش را بهدقت کالبدشکافی میکرد و موسیقی را فراتر از سویههای متافیزیکیاش میدید.
محمود خوشنام / رادیو زمانه سودابه سالم در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران، در سیزدهمین سالروز درگذشت دکتر محمدتقی مسعودیه گفت: من از سال 52 که در رشته موسیقی دانشگاه هنر تحصیل می کردم توفیق شاگردی دکتر محمدتقی مسعودیه را داشتم و به همراه گروهی از دانشجویان، ایشان را در جمع آوری و تحقیق بر موسیقی کردستان، بندرعباس و قشم همراهی کردیم.این پژوهشگر در ادامه افزود: او هم بر روی موسیقی نواحی ایران و هم بر اتنوموزیکولوژی اشراف کامل داشت و در آن زمان بحث ساختار علمی ملودی ها و موسیقی نواحی ایران را مورد توجه قرار داد. تا قبل از او هر چند افرادی به طور پراکنده فعالیت هایی در زمینه جمع آوری و یا ضبط بخش هایی از موسیقی نواحی کرده بودند اما به جرات می توان گفت دکتر مسعودیه اولین کسی است که دست به آنالیز و تجزیه و تحلیل ساختار علمی این گونه از موسیقی زد و می توان او را اولین اتنو موزیکولوگ تاریخ ایران دانست.وی همچنین تصریح کرد: دکترمسعودیه تحصیلات خود را تا دریافت درجه دکترای موسیقیشناسی در دانشگاه کلن ادامه داده بود. در زمانی که او دست به پژوهش در موسیقی نواحی ایران زد آنقدر این حوزه بکر و دست نخورده بود که با توجه به اینکه مسعودیه تمام زندگی و وقت خود را صرف پرداختن به آن کرد اما باز هم جای کار بسیاری در این زمینه باقی ماند.سودابه سالم ادامه داد: با توجه به تمام زحمات و تلاش های مسعودیه متاسفانه تنها بخشی از آثار این مرد بزرگ موسیقی ایران مانند کتاب های«مبانی اتنو موزیکولوژی»، «موسیقی تربت جام»، «موسیقی ترکمنی»، «موسیقی سیستان و بلوچستان»، «موسیقی بوشهر» و «آوانویسی ردیف موسیقی ایران به روایت محمود کریمی» به چاپ رسیده و هنوز بخش مهمی از آثار ایشان منتشر نشده است. برای نمونه در این زمینه می توانم به کتاب موسیقی کردستان اشاره کنم.وی تاکید کرد: تمام نسل دانشجویان موسیقی که در آن سال ها در دانشگاه تحصیل می کردند از محضر دکتر مسعودیه بهرمند شدند؛ بسیاری از آن دانشجویان آن زمان مانند حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، هوشنگ کامکار، داریوش طلایی و بسیاری دیگر امروز از بزرگان موسیقی کشورمان محسوب می شوند.
این موسیقیدان با ذکر خاطره ای از دکتر مسعودیه گفت: یکبار ارسلان کامکار که در آن زمان جوان 22-23 ساله ای بود کاست کاری را که تازه ساخته بود به من داد تا به دکتر مسعودیه بدهم و نظر او را در این رابطه بپرسم. دکتر مسعودیه وقتی کار را شنید گفت حتما دلم می خواهد آهنگساز این کار را ببینم؛ این شد که یک روز من و ارسلان کامکار به منزل دکتر مسعودیه رفتیم دکتر به قدری تحت تاثیر این اثر قرار گرفته بود که من تا به آن روز این همه هیجان را در ایشان ندیده بودم.سودابه سالم افزود: دکتر مسعودیه پرسید شما در دانشگاه های غربی تحصیل کرده اید؟ ارسلان کامکار گفت نه من نزد برادرم هوشنگ کامکار اینها را یاد گرفته ام. دکتر مسعودیه به قدری احساساتی شد که گفت تو باید به من قول بدهی هیچ وقت آهنگسازی را کنار نگذاری و تحت هر شرایطی حتی اگر گرسنه ماندی کار آهنگسازی را دنبال کنی.
وی گفت: او مردی محترم و آگاه بود که تما زندگی خود را صرف خدمت به موسیقی ایران کرد؛ از همین رو بود که بسیار دیر تشکیل خانواده داد. همه کسانی که با ایشان برخورد داشتند ، دوستشان داشتند. روحش شاد.
سروده آوا رضایی
موج نا آرام و بی پروای دریاها منم
ساحل بشکسته از طوفانِ نا پیدا منم
آنکه هر شب دل به دریا میزند خاموش و سرد
صبحدم در چشمه ی چشمش شود رسوا منم
تا زند سوسو چراغِ ِ لحظه ها برچشم ِدل
تا کِشد کِشتی شراعُ وارَهد از کام دل
بی کس و تنها خدای ناخدایان گشته ام
مرغ بوتیمار دریای دلِ سر گشته ام
مستی ی بادم که روی موجها رقصان رود
هستی موجم که افتان روی جان لغزان رود
من به امیدِ چراغِ چشم ِ تو جان رانده ام
روشنم کن عاقبت تا ماهِ من تابان رود
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 25 دی 1391برچسب:آوا,ترانه,
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بُکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند …
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی!
و به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت،
یا عشقت شاد نیستی،
آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحتاندیشی بروی . . .
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن…
تو
تجلی ملکوت
و
اکسیر عشق
در زمین
برایم بودی !!!
چرا که هنوز
وقتی
پس از سالها
نام بلند تو را
زمزمه میکنم
دیگر
تند باد حوادث
و گردابهای روزگار
نمیتوانند
مرا به کام خویش کشند !!!
آری مهربانم
دیرگاهیست که
به اعتبار
نام بلند تو زنده ام !!!
آنگاه که
هر غروب
می آیی !!!
دمی
مهمان اشکهایم میشوی !!!
و
در جان
واژه هایم
گل میکنی !!!
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 25 دی 1391برچسب:مقدمی,
ديگر آنكه مسجل شده كه فلسفهي يونان در نقاط شرقي اين سرزمين در سواحل آسياي صغير، يا مهاجرنشينهايي كه در ناحيهي يونيا Ionie داير شده بود، نشئت يافته است و در همين جا بوده كه مردم يونان با اقوام شرقي در تماس بودهاند. گهوارهي فلسفه، شهر ملطيه Milet ، يعني پر جنب و جوشترين و غنيترين شهرهاي يونيايي بوده است. در اواخر قرن هفتم پيش از مسيح فرمانرواي خودكامهي اين شهر، موسوم به تراسيبول، موفق به انعقاد عهدنامهاي با آليات Alyatte پادشاه لوديا Lydie شد. به ميانجيگري لودياييان، ملطيه با بابل و مصر مرتبط گشت. پرستشگاه ملطيه در نوكراتيس Naucratis بود. محتمل است كه طالس مسئلهي گردش ادواري كسوف و خسوف را از بابليان آموخته باشد. در هر حال بر اساس اين آموزش بوده كه طالس توانسته كسوفي را كه بهانهي پايان يافتن نبرد ميان لودياييان و مادها شده، پيشبيني كند.
در هر حال نقطهاي كه در آن فكر يوناني به ترقي و تعالي رسيده، ساحل آسياي صغير بوده است. طالس و انكسيمندروس Anaximandre و انكسيمانوس Anaximene از ملطيه، هرقليطوس Heraclite از افسس Ephese ، فيثاغورث از ساموس Samos و كسينوفانوس Xenophane از كلفون Colophon برخاستهاند.
موقعي كه ايرانيان به يونان هجوم آوردند، جولانگاه فلسفه تغيير و به جانب مغرب نقل مكان كرد و در نواحي جنوبي ايتاليا و صقليه (سيسيل) Sicile يعني در همان جا كه يونانيان شهرهايي بنياد نهادهاند، جايگزين شد. فيثاغورث از كروتون Crotone و كسينوفانوس از الئا Elee كه نام مكتب فلسفي الئايي Eleate مأخوذ از آن است، و انباذقلس Empedocle هم از صقليه برخاستهاند. پس آنگاه در ملطيه افكاري نو پديد آمد و شهر ملطيه پس از آن همه ناموران كه در فلسفه آورد متفكري بزرگ نظير لوسيپ Leucippe ، بنيانگذار مكتب اتميسم Atomisme ، را همچون ارمغاني شاهانه، به جهان حكمت ارزاني داشت؛ كلازومن Clazomene ، انكساغورس Anaxagore را در دامن خود پروراند و هم او بود كه در آتن مدرسهاي باز كرد كه سقراط در آن درس خواند. ديوجانس كه آريستوفان Aristophane در نمايشنامهي ابرها، او و سقراط را ريشخند كرده از مردم آپولونيا Apolonie در جزيرهي اقريطس (كرت) بوده است. ذيمقراط از آبدرا Abdere شهري كه به وسيلهي يونياييان در ناحيهي تراكيه ساخته شده بود، برخاست و او كه خود فيلسوفي بلندپايه بود، گويي طليعهي ظهور فيلسوفي گرانمايهتر شد كه بعدها از خطّهي مقدونيّه ظهور كرد (مقصود ارسطوست). پس از اين نشو و نماي اوليهي پرثمر بود كه فلسفهي يونان در آتن استقرار يافت. آتن، در آن روزگار به صورت ميعادگاه اقوام درآمده بود و در اين شهر بود كه فلسفه توانست تماس خود را با مشرق زمين حفظ كند. اولين محصول آميزش نبوغ يوناني با نبوغ شرقي را در نام بلند فيثاغورث ميتوان يافت. نظريهي فيثاغورث در باب روح، متأثر از شرق است. اين نظريه خود از آيين اورفئوسي Orphisme ريشه گرفته و آيين اورفئوسي Orphee يوناني محض نيست، چون خود آن از مناسك ديونوسوس Dionysos برخاسته و سرچشمهي اسطورهي ديونوس بيگمان تراكيه و فريجيّه Phrygie بوده است. جماعات اورفهاي به خصوص در ايتالياي جنوبي و صقليه كه شمارهي يونياييان آسياي صغير در آنجا زياد بود، ميزيستند. فيثاغورث تحت تأثير آيين اورفئوسي روح را جوهري ابدي تصور كرد و بسط و تكامل نظريهي او نمودار توافق كامل انديشهاش با فكر شرقي است. انديشهي تناسخ ارواح، انديشهي خويشاوندي انسان و حيوان، انديشهي حرمت گوشتخواري، همه و همه منشأ هندي دارد. بنابراين تعجب آور نيست اگر خود يونانيان پنداشته باشند كه فيثاغورث تعاليم خود را از شرق گرفته است. در سنت آمده است كه فيثاغورث به مصر و بابل سفر كرده و در آن سرزمينها با موبدان ايران و جانشينان زرتشت محشور شده است. رسيديم به نظريهي دوم از نظريات عمدهي فيثاغورث، يعني فرضيهي اعداد، بايد گفت كه آن هم رهآورد شرق به ما معرفي شده است. ايزوكرات، چنان كه ذكرش رفت، ميگويد كه فيثاغورث رياضيات را از مصر به يونان آورده است، بدين ترتيب دو نظريهي اساسي مكتب فيثاغوري كه همان فرضيهي روح و فرضيهي اعداد باشد هر دو از شرق متأثرند. اگر نهال انديشهي يونان از آب حكمت شرق سيراب نميشد، هر آينه فلسفهي فيثاغورث و اولين مكاتب حكمي يونان، با آن شكوفايي پر شكوهش هستي نمييافت.
بخش3
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 19 دی 1391برچسب:یونان,حکمت,سقراط,
° بعضی فیلسوفان عصر حاضر به جای تحقیق در مسائل فلسفه بیشتر می خواهند بدانند که فلیفه از کجا و چرا و چگونه آمده است. بنابر نظر این گروه مسائل فلسفه حداکثر مسائل تاریخی است نه مسائل همیشگی بشر، نظر شما چیست؟
فیلسوفان عصر از چه قماشی هستند که نام فیلسوف برخود نهاده اند و نمی دانند فلسفه از کجا آمده است. باید به این اصل توجه کرد که در سلاسل فلاسفه فیلسوف اولی وجود ندارد مگر آن که صاحب نفس قدسیه باشد و ملهم از غیب وجود. ممکن است اقبال اشخاص به تکنولوژی و فوائد چشمگیر آن بشر را به طرف مادیات سوق دهد و در حدی قرار گیرد که وقت تفکّر عقلی را از او بگیرد ولی انغمار در مادیات اگر به حدی برسد که انسان هویت خود را گم کند و خواسته های نفس اماره را اجابت نماید تبدیل به جانور می شود:
آدمی زاده اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی شود ورنه همان جانور است
چه بسا انسانهایی که عمری دم از معرفت حق زدند ولی در عمل معشوق خود را در دنیا جستجو نمودند و برخی نیز زبانشان بسته بود و به تمام وجود حق را طلب می نمودند.
اما تاریخی بودن الهیّات و اعتقاد بر اینکه در مقطعی از تاریخ الهیّات ( اعم از الهبّات بالمعنی الاعم و الاخص) به تاریخ می پیوندد، کلامی است در نهایت ابهام؛ چه آن که ممکن است مخالفان فلسفه در حوزه های علمی قدرت پیدا کنند و مشکل دورانی که در بخارا وجود داشت و کتاب شفا را به قیمت گران می خزیدند و در روز معین جارچی جار می زد و مردم را جمع می نمود با حضور قشریان و برخی از صوفیه آن را آتش می زدند. این نوع مجانین در قرن ما وجود ندارند.
صدرالمتألهین حکمت متعالیه را به سبکی نو تحریر نمود و بین مباحث فلسفی و عرفانی وجه جمعی و تلفیقی که خواص آن را می پسندند به وجود آورد.
در کلمات عرفا خصوصاً در آثاری نظیر فتوحات مکیّه به حسب ظاهر مطالب قابل خدشه و ایراد کم نیست. او در کتاب عظیم خود اسفار نشان داد که باید با احاطه ای تام و ذوقی خاص به آثار این طایفه نظر افکند و فرمود «لکن لحسن ظنّنا بهذه الاکابر لما نظرنا فی کتبهم و وجدنا منهم تحقیقات شریفة و مکاشفات لطیفة علوماً غامضة مطالبقة لما افاضه الله علی قلوبنا و الهمنا به ممّا لانشکّ فیه و نشکّ فی وجود الشمس فی رابعة النهار، حملنا ما قالوه و جّهنا ما ذکروه حملاً صحیحاً و وجهاً وجیهاً فی غایة الشّرف و الاحکام کما سنشیر الیه انشاء الله؛ مع ان ظواهر اقوالهم بحسب النظر الجلیل ... بأقلّ من کلام المعتزلة...» (3)
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی در همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:سهراب سپهری,,
عبور می کند
آب
با چه خیالِ نرمی
و چه زود ...
مثل زندگی
که همیشه خوب نیست
اما
رویا هست
مثل ریزشِ یک برگ
اما
بهار هست
مثل صدای آینه
که می خواند
ترانه ی
نگاه و رفتن راه .
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:آوا,سایه,اینه, بهار,
من یک تکه چوب نتراشیده ام!
مرا در دستان خود بگیر !
و به من شکل بده!
تو تراشنده عاشق من باش!
از من ظرفی بساز؛ بسیارظریف!
زائده های مرا تا می توانی بزن !
تا آن بشوم که تو می خواهی.
پیاله بودای بیدار تو!
و هر روز؛
مرا در دستان ملتمست بگیر !
و با عطش در من آب بنوش!
غذایت را در آن بخور!
وبا عشق مرا بشوی!
فقط بگذار ؛
من پیاله چوبی عشق تو باشم.
تا هر روز به بهانه ایی؛
همنشین لب ها تو باشم؛
و انها را عاشقانه ببوسم.
علی شمیسا
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:شمیسا/1,
میرزا محمد رضی معروف به میررضی آرتیمانی از شاعران و عارفان مشهور زمان صفویه است که در نیمه دوم قرن دهم هجری قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان به دنیا آمد. در ایام جوانی به همدان عزیمت و در آنجا مشغول تحصیل شد و در سلک شاگردان میرمرشد بروجردی درآمد. میررضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس صفوی قرار گرفت و در جمع منشیان و میرزایان شاه در آمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان بزرگ صفوی شد. او در سال ۱۰۳۷ هجری قمری دیده از جهان فرو بست. او را در محل خانقاهش در تویسرکان به خاک سپردند. از او حدود ۱۲۰۰بیت شعر به جا مانده که معروفترین آنها ساقی نامهٔ اوست.
آثار او در این مجموعه:
ساقینامه
سوگندنامه
گوهر عشق
غزلیات
قصاید
رباعیات
ترجیع بند
مقطعات و غزلیات ناتمام
مفردات
الهی به مستان میخانهات
بعقل آفرینان دیوانهات
به دردی کش لجهٔ کبریا
که آمد به شأنش فرود انّما
به درّی که عرش است او را صدف
به ساقی کوثر، به شاه نجف
به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق
به رندان سر مست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل
به اندهپرستان بی پا و سر
به شادی فروشان بی شور و شر
کزان خوبرو، چشم بد دور باد
غلط دور گفتم که خود کور باد
به مستان افتاده در پای خم
به مخمور با مرگ با اشتلم
بشام غریبان، به جام صبوح
کز ایشانست شام و سحر را فتوح
که خاکم گل از آب انگور کن
سرا پای من آتش طور کن
خدا را بجان خراباتیان
کزین تهمت هستیم وارهان
به میخانهٔ وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هر جا شدم سر به سنگ آمدم
بیا ساقیا می بگردش در آر
که دلگیرم از گردش روزگار
مئی ده که چون ریزیش در سبو
بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند
بدن را فروزانتر از دل کند
از آن می که گر عکسش افتد بباغ
کند غنچه را گوهر شبچراغ
از آن می که گر شب ببیند بخواب
چو روز از دلش سر زند آفتاب
از آن می که گر عکسش افتد بجان
توانی بجان دید حق را عیان
از آن می که چون شیشه بر لب زند
لب شیشه تبخاله از تب زند
از آن می که گر عکسش افتد به آب
بر آن آب تبخاله افتد جباب
از آن می که چون ریزیش در سبو
بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که که در خم چو گیرد قرار
بر آرد خم آتش ز دل همچو نار
می صاف ز آلودگی بشر
مبدل به خیر اندر او جمله شر
می معنی افروز صورت گداز
مئی گشته معجون راز و نیاز
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:آرتیمانی,,
تو ســــکوتِ شـــاپرکها
لحـــــظه خـــواب قناری
تو صدامــــــو نشِــنیدی
وقت عشق و بی قراری
من که پاک و ساده بودم
بـــی ریا دل داده بـــــودم
تـو چــرا نگـــام نکـــردی؟
زیــر پات افتــــــاده بـــودم
((تو هجوم خستگی هام
شـــونه هات پناه من بود
لمــس دســتای نجیــبت
اولیــــن گنــــاه مــن بود))
قسمتی از ترانه "سکوت شاپرکها"
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:شایان نجاتی,,
شب شراب و من کاملن خرابی که...
اسیر سایه شدم مست آفتابی که...
به دوست دارمتش سالهاست مهتاجم
عزیز من چه کنم با تو با عذابی که-
هزار مرتبه شیرین تر است از مستی
علی بهمنی این حال را بخوابی که-
به انتظار نشسته ست شاعرش باشی
غزل غزل بنگاریش در کتابی که
پر است از هیجان و. شراره و آتش
پر از است از سیلان دل کبابی که-
دچار وهم سفیدی در آنسوی دنیاست
دچار تصویری مات توی قابی که
شبیه معجزه باید تو را بغل بکند
درست اول میدان انقلابی که
برای چشم سیاهش به پا شده ست فقط
نمانده است برای تو انتخابی که
به سمت هیچکس دیگری قدم بزنی
فقط تویی ودل گیج اضطرابی که
به سمت چشم سیاهش کشان کشان برده ست
کجاست راه فراری؟اگر بیابی که
امان نمیدهی و میزنی به چاک ولی
کجا فرار کنی با دل کبابی که.....
علی بهمنی
ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 دی 1391برچسب:علی بهمنی,,
آموزش موسیقی سنتی ایران
آموزش ردیف شفاهی است ، نه اینکه نوازنده یا آموزنده آن از نگارش ناتوان باشد بلکه فلسفه آموزش سنتی چنین است .هنرجو و نوازنده ردیف به ثبت موسیقی ونواختن از روی آن نیاز ندارد .موسیقی ردیف درمحفوظات ذهن از طریق تکرار وتغییر در زمان تداوم می یابد ، در شرایط زمان ومکان فرا گرفته واجرا می شود .
معمولاً موقعی از یادداشت موسیقی استفاده می شود که غرض حفظ واجرای موضوع است به همان گونه که بوده ، حال آنکه موسیقی سنتی ایران (ردیف) از تکرار وکلیشه سازی گریزان است .
البته اجرای موسیقی تابع سنت است ومحور های اصلی آن مانند محورهای زندگی پیوسته ثابت اند اما جزئیات همچون طبیعت مدام در تغییر است .
هنرجوی موسیقی ردیف باید مطالب فراگرفته را آنقدر فراموش کند و هر بار با نگرشی نو بیاموزد تا به جوهر و چکیده آن دست یابد .چرا که تنها حفظ وضبط آن ها در ذهن یا کتاب و یا نوار هیچ امتیازی در بر ندارد . تنها انسان است که از مجموعه تکرار ها فکر را پرورش می دهد و در بازگویی آنچه که فرا گرفته هنر را پدید می آورد . هنری که صنعت وشیوه اجرای آن را همراه محتوای آن پیوسته در خدمت استاد یا فرهنگ ، آموخته است .
اندیشه ردیف خواستار اجرا در زمان است ، خواستار تغییر وتکرار در حالت و فضا است . وقتی گوشه ای را ثبت ویادداشت می کنیم یا مجموعه ای از آن ها را در کتاب ، صفحه یا نوار ضبط می کنیم ، در واقع موسیقی سنتی را به موزه کشانده ایم . به تعبیری موسیقی ردیف دیوان شاعر نیست که در حفظ آن بکوشیم و یا آن را به نت در آوریم و به وسیله آن آموزش بدیهم بلکه موسیقی ردیف خود شاعر است که بایستی احساس واندیشه او را درک کنیم .
در آموزش موسیقی جدید از فراموشی گوشه های ردیف سخت نگرانیم و بارها تأسف خورده ایم ، ای کاش در قدیم خط موسیقی داشتیم و آن ها را ثبت می کردیم در حالی که غافل از آن هستیم که آن ها را در خاطره خود با جان ودل در مجموعه ای گرانبها به نام ردیف ثبت کرده ایم وآنچه را که به نظر می رسد فراموش کرده ایم ، همان است که بایستی فراموش می کردیم ومی کنیم .
از طرفی ثبت و یادداشت قطعات موسیقی ردیف اگر قرار باشد در ذهن پرورش نیابد واحساس زیبا شناختی ما را در جهت صحیح نکشاند همان بهتر که فراموش شود !
در صورتی که اگرشیوه آموزش موسیقی سنتی را بر این اصل بپذیریم که آموزش آن شفاهی است و به وسیله شیوه سنتی آن فرا گرفته می شود ، آن وقت یادداشت موسیقی ، ضبط ردیف و گرد آوری ردیف در جهت مثبت آن قرار می گیرد که نه تنها زیان آور نیست بلکه در امر آموزش وتحقیق کمک و راهگشای هرچه بیشتر موسیقی سنتی ایران (ردیف ) است .
استاد بزرگ مجید کیانی
ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 دی 1391برچسب:مجید کیانی,,
به یاد هنرمند بزرگ وبی تکراری که هیچگاه قدر او را ندانستیم ونخواهیم دانست هنرمند مظلومی که غریبانه زیست وغریبانه پرکشید وغریبانه ارامیده است
دربارة محمودی خوانساری آنچه از هنر و سلوک او گفته و نوشته شده بسیار است؛ بسیاری، خصوصیات رفتاری وی راستوده و شماری دیگر از مختصات هنری او سخن به میان آوردهاند؛ «حمید تجریشی» که خود از بستگان محمودی بوده، در کتاب خود با عنوان «مرغ شباهنگ» شرح و احوال زندگی این هنرمند را با حوصله و تفصیل نگاشته است؛ جراید نیز هرساله در سالمرگ او به یادش مینویسند؛ اما بهراستی چه مؤلفههایی موجب شده است تا نام «محمودی خوانساری» در فهرست جاودانههای موسیقی این مرز و بوم ثبت و ضبط شود؛ حال آنکه به لحاظ خصوصیات آوایی، محدودة صوتی محمودی از بسیاری آوازخوانان زمانة خود کمتر بود؟ مگرنه آنکه محمودی خوانساری برای زینت آواز خویش، تنها از چند تحریر مشخص استفاده میکرد و مگرنه آنکه به لحاظ تسلّط در فن «شعرخوانی» و حتی بیان برخی الفاظ یا حروف، آواز محمودی کاملاً قابل نقد و حتی در برخی موارد، دارای ایراد است؟ پس رمز جاودانگی «مرغ شباهنگ» در چیست؟
ژرفنایی از سر شوریدگی
...نخستین مشخصة محسوس در آوای محمودی «ژرفای دستنیافتنی» نوای اوست؛ شوریدگی منحصربهفرد محمودی و امتزاج صحیح آن با هنرش، عمقی به آواز او بخشیده است که دستیابی به آن، به معنای درک دقیق چنین عمقی، به دشواری صورت میپذیرد و همین مشخصه است که هر شنوندهای را در پی بردن به کنه آنچه در آواز «محمودی خوانساری» نهفته است، تشنهتر میکند.
آوای محمودی، اندوختههای وجود سوختگان عشق را فریاد میزند و در این فرایند، آنچنان صادقانه عمل میکند که برای نیوشندگان آگاه و یا حتی عوام موسیقی، جذابیتی کمنظیر میآفریند؛ جذابیتی که سختاندیش ترین موسیقیدانان را نیز به سوی خود کشانیده و زبانشان را به تحسین برگشوده است.
صداقت
دومین خصیصة مشهود در آثار آوازی محمودی، ایجاد همگونی کمنظیر در برخورد دوسویة احوالات درونی او با کلامی است که خود با وسواسی فراوان به گزینش آن دست مییازید؛ محمودی در بیان سوز آتش وجود خود، گویاترین اشعار را در قالب رساترین ابیات ممکن به کار میبرد. او اصولاً در رویکرد کلامی آوازش هیچگونه «محافظهکاری» را به رسمیت نمیشناخت و درست به همین سبب بود که در گزینش کلام، دچار کلیشههای معمول زمانة ما نمیشد؛ همان چیزی که میتوان با تعبیر «اپیدمی حافظخوانی» که خود ناشی از ضعف درونیات بسیاری از آوازخوانان معاصر است، از آن یاد کرد. محمودی جز مواردی اندک که به خواندن اشعاری از حافظ و سعدی مبادرت ورزیده، هر کلام زیبایی را که به بهترین نحو بیانگر احوالات درونیاش بوده، با زیور صدای خویش آراسته است. در آثار آوازی محمودی، غزلیاتی از شعرایی چون فروغی بسطامی، عراقی، غبار همدانی، رهی معیری، شهریار، نظام وفا، علی اشتری، علیرضا تبریزی و ابراهیم باستانی پاریزی به چشم میخورد؛ رویکردی که شاید بسیاری از آوازخوانان معاصر از آن غافل مانده باشند.
استقلال و یگانگی صوت
ماهیت صوتی «محمودی خوانساری»، کاملاً مستقل و بری از هرگونه تقلید از هر آوازخوان دیگر بود. چنین استقلالی علاوه بر آنکه نام محمودی را بهعنوان آوازخوانی خلاّق در جامعة موسیقی ایران مطرح میکرد، در کلیّت فضای موسیقی زمانه شرایطی را فراهم آورده بود که تنوع رنگهای صوتی در آن را افزون مینمود؛ بهجز محمودی دیگر آوازخوانان زمان، هریک ماهیتی خاص از آواز را به شنوندگان موسیقی ایرانی ارائه میکردند که صد البته در این میان متاع محمودی مرغوبتر از سایرین بود. صدای محمودی، بیهیچ زحمتی برای تقلید، تنها صدای محمودی بود؛ این ویژگی آنچنان به خود او تعلق داشت که هنوز پس از گذشت سالیان دراز از زندگی هنری و مرگ وی، هیچیک از هنرجویان و هنرمندان حوزة آواز ایرانی نتوانستهاند صوتی حتی نزدیک به صوت محمودی را از حنجره استخراج کنند. این ویژگی آواز محمودی، لااقل از آن جهت که هنرجویان رشتة آواز را از تقلید صوت دیگر آوازخوانان برحذر دارد، حائز تأمل و تعمق است؛ گو اینکه در حال حاضر تقلید از ذات صوت، آنچنان شیوع یافته که مقلدین حتی مخرج برخی حروف را ـ که مختص حالات ذاتی لب و یا فکین هر فرد است ـ به تقلید مینشینند و بر آن تفاخر نیز دارند
محمدرضا شجریان (متولد ۱ مهر ۱۳۱۹ در مشهد) خواننده پرآوازه موسیقی سنتی ایرانی و یکی از نامدارترین هنرمندان در عرصهٔ موسیقی جهان است.
زندگی
محمد رضا شجريان
محمدرضا شجریان، اول مهر ۱۳۱۹ در مشهد زاده شد. خواندن را از کودکی با همان لحن کودکانه آغاز کرد. از کودکی با توجه به استعداد و صدای خوبش تحت تعلیم پدر که خود قاری قرآن بود مشغول به پرورش صدای خویش شد و در سال ۱۳۳۱، برای نخستین بار، صدای تلاوت قرآن او از رادیو خراسان پخش میشود.
وی در سال ۱۳۳۸ به دانشسرای مقدماتی در مشهد رفت و از همان سال برای نخستین بار با یک معلم موسیقی آشنا شد.
وی پس از دریافت دیپلم دانشسرای عالی، به استخدام آموزش و پرورش در آمد و به تدریس مشغول شد و در این زمان با سنتور آشنا شد. در سال ۱۳۳۷ به رادیو خراسان رفت و در رشته آواز مشغول فعالیت شد. سپس برای اجرای برنامههای گلها به تهران نزد استاد داوود پیرنیا دعوت شد و در بیش از یکصد برنامه گلها و برگ سبز شرکت کرد. شجریان در سال ۱۳۴۰ ازدواج کرد که حاصل آن سه دختر و یک پسر (همایون) بود. او در سال ۱۳۴۶ به تهران رفت و با احمد عبادی آشنا شد و از سال ۱۳۴۶ در کلاس اسماعیل مهرتاش شرکت نمود. همچنین برای آموختن خوشنویسی در انجمن خوشنویسان نزد استاد ابراهیم بوذری رفت. او از سال ۱۳۴۷، خوشنویسی را نزد استاد حسن میرخانی ادامه داد. وی در سال ۱۳۴۹، درجهٔ ممتاز را در خوشنویسی بدست آورد.
شجریان تا سال ۱۳۵۰ با نام مستعار سیاوش بیدکانی با رادیو همکاری میکرد، ولی بعد از آن از نام خود استفاده کرد. در ۱۳۵۰ با فرامرز پایور آشنا شد و یادگیری سنتور و ردیفهای آوازی را نزد وی دنبال کرد. در سال ۱۳۵۱ در برنامهٔ گلها با استاد نورعلی خان برومند آشنا شد و به آموختن شیوهٔ آوازی طاهرزاده نزد او پرداخت. از سال ۱۳۵۲ نزد عبدالله دوامی کلیه ردیفهای موسیقی و شیوههای تصنیفخوانی را فرا گرفت. در همین سال به همراه گروهی از هنرمندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون و داوود گنجهای، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی استاد داریوش صفوت بنا نهاد.
وی شیوههای آوازی اقبال السلطان، تاج اصفهانی، میرزا ظلی، ادیب خوانساری، قوامی و بنان را روی صفحات و نوارها به دقت دنبال کرد. از سال ۱۳۵۴، تدریس هنرجویان را در رشته آواز در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸ با تعطیلی این رشته کار تدریس خود را پایان داد. در سال ۱۳۵۵ به همراه هوشنگ ابتهاج و برخی هنرمندان دیگر از رادیو کنارهگیری کرد. شجریان در سال ۱۳۵۶ شرکت دلآواز را بنیانگذاری کرد. همچنین در سال ۱۳۵۷ در مسابقه تلاوت قرآن کشوری رتبه اول را به دست آورد.
محمدرضا شجریان
در ۱۳۵۷ چندین سرود میهنی اجرا کرد و همکاری خود را با سازمانهای دولتی ادامه نداد و در خانه به تحقیق و تدوین ردیفهای آوازی پرداخته و به آموزش شاگردان قدیمیاش همت گماشت. در فاصله سالهای دههٔ شصت، شجریان همکاری گستردهای را با پرویز مشکاتیان آغاز کرد که حاصل آن آلبومهایی چون ماهور، بیداد همایون، آستان جانان، نوا و دستان بود. در این سالها به همراه گروه عارف کنسرتهایی را در خارج از ایران اجرا کرد.
پس از سال ۱۳۶۸ به همراه داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی به اجرای کنسرت در آمریکا و اروپا پرداخت. این گروه در سال بعد، کنسرتهایی را برای جمعآوری کمک مردم دنیا به زلزلهزدگان رودبار انجام داد. آلبومهای دل مجنون، سرو چمان، یاد ایام و آسمان عشق با همکاری گروه آوا و نیز دلشدگان با آهنگسازی حسین علیزاده در این سالها منتشر شدند. در سال ۱۳۷۴، شجریان کنسرتهایی در شهرهای اصفهان، شیراز، ساری، کرمان و سنندج برگزار کرد و در همین سال، آلبوم چشمه نوش را با محمدرضا لطفی و مدتی بعد، در خیال را با همکاری مجید درخشانی منتشر کرد. وی در سال ۱۳۷۷، آلبوم شب، سکوت، کویر را با آهنگسازی کیهان کلهر منتشر کرد که کیهان کلهر را به عنوان یک نوازندهٔ سرشناس کمانچه مطرح کرد.
شجریان در سال ۱۳۷۸ جایزه پیکاسو را از طرف سازمان یونسکو دریافت کرد.از سال ۱۳۷۹ با حسین علیزاده، کیهان کلهر و پسرش همایون به اجرای کنسرت پرداخت که حاصل آن، آلبومهای زمستان است، بی تو به سر نمیشود، فریاد، ساز خاموش و سرود مهر بود. در سال ۱۳۸۲، به همراه همین گروه برای کمک به زلزلهزدگان بم کنسرتی در تهران با نام همنوا با بم اجرا کرد.
از سال ۱۳۸۶، شجریان به همکاری با گروه آوا پرداخت و کنسرتهایی در تهران، اصفهان، اروپا، آمریکا و کانادا اجرا کرد. در همین سال و در مراسم درگذشت مادرش، پس از ۳۰ سال، دعای ربنا را دوباره خواند. شجریان اکنون به همراه پسرش همایون شجریان به ترویج و اشاعه موسیقی اصیل و سنتی ایرانی میپردازد. پس از برگزاری کنسرت شجریان در ونکوور کانادا، گلوب اند میل، شجریان را افسانهٔ موسیقی شرق معرفی کرد.
زندگی شخصی
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۴۰، در سن ۲۱ سالگی و زمانی که معلم بود با خانم فرخنده گلافشان که وی نیز معلم دبستان بود آشنا شد و آنها در شهر قوچان پای سفره عقد نشستند. یک سال بعد یعنی در ۲۹ مرداد ۱۳۴۱ آنها جشن عروسی خود را در مشهد گرفتند و زندگی مشترک را آغاز کردند که حاصل آن سه دختر بود: راحله، افسانه (همسر سابق پرویز مشکاتیان) و مژگان (همسر محمدعلی رفیعی که نام او در اکثر کاستهای شجریان به چشم میخورد. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد گرافیک میباشد و به همراه همسرش که مهندس است به کارهای طراحی کامپیوتری کاستهای پدر میپردازد)، و یک پسر (همایون). شجریان در سال ۱۳۷۱ از این بانو جدا شد و یک سال بعد با خانم کتایون خوانساری ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج، رایان پسر دوم محمدرضا شجریان است که در ونکوور بهدنیا آمد.
همایون و محمدرضا شجریان
کنسرتها
شجریان کنسرتهای زیادی برگزار کردهاست، که کنسرت راستپنجگاه به همراه محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگفر از مهمترین آنها به شمار میرود. از کارهای دیگرش، همکاری با گروه عارف و شیدا و همچنین چاووش بود که آثاری به یادماندنی موسیقی ایران را شامل میشوند. کنسرت هم نوا با بم نیز از جمله کنسرتهای به یاد ماندنی استاد شجریان میباشد که در آن کنسرت، سبک جدیدی از آواز مرغ سحر را با همخوانی فرزند برومندش اجرا نمود. پس از آن با اجرای کنسرتهای بسیار به همراه استادان دیگر به شناساندن موسیقی ایران در جهان کارهای بسیاری انجام داد که هنوز هم ادامه دارد. به همراه پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، محمد موسوی، داریوش پیرنیاکان، حسن کسایی و دیگر استادان، کارهای بسیاری ضبط کردهاست. وی در بهار ۱۳۸۶ به همراه مجید درخشانی، سعید فرجپوری، محمد فیروزی و فرزندش همایون شجریان، کنسرتهایی در چند کشور اروپایی انجام داد. این کنسرت، در تابستان و پاییز ۱۳۸۶ در تهران و اصفهان نیز اجرا شد.
استادان آواز
اسماعیل مهرتاش، رضا قلی میرزا ظلی، تاج اصفهانی، احمد عبادی، عبدالله دوامی، اقبالالسلطان آذر، قمرالملوک وزیری، نورعلی برومند و محمود کریمی از جمله استادانی بودند که محمدرضا شجریان ردیفها، گوشهها، و دورههای آوازی موسیقی ایرانی را نزد آنها تمرین کرد. وی همچنین نوازندگی سنتور را نزد جلال اخباری و استاد فرامرز پایور آموخت.
همکاری با رادیو و تلویزیون
برای اولین بار در سن ۱۲ سالگی به تلاوت قرآن در رادیو محلی پرداخت و در سال ۱۳۳۷، ۱۸ ساله بود که مشغول به همکاری با رادیو خراسان شد. سال ۱۳۴۶ به تهران آمد و در اواخر دهه ۴۰ و تا سال ۵۶ با «رادیو ایران» همکاری کرد. به دلیل مخالفت خانواده با نام مستعار «سیاوش بیدگانی» در برنامه «برگ سبز» و «گلهای تازه» اجراهای بسیاری توسط کنسرت رادیو به همراه محمدرضا لطفی، جلیل شهناز، حسن ناهید، ناصر فرهنگفر و دیگر نوازندگان آن دوره اجرا کرد. در سالهای آخر حکومت محمدرضا شاه پهلوی، شاه ایران، همکاری خود را به گفته خود به دلیل «پخش آهنگهای مبتذل» با رادیو و تلویزیون قطع کرد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و متعاقب آن انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ و قطع برنامههای موسیقی، همکاری او نیز با رادیو قطع شد.
در سالهای اخیر و پس از اصلاحات، رادیو فرهنگ، در برنامه نیستان برخی از کارهای قدیمی و جدید او را پخش میکند، همچنین شبکه چهار جمهوری اسلامی در برنامهای تحت عنوان آوای ایرانی، با استفاده از «گنجینه گلهای تازه رادیو ایران» آواز شجریان را همراه با تصاویری از خوشنویسی، نگارگری و دیگر هنرهای ایرانی پخش میکند.
انتخابات ریاست جمهوری دهم و قطع همکاری با صدا و سیما
پس از دهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری ایران، محمدرضا شجریان در نامهای به عزت الله ضرغامی از وی خواست تا از پخش آثار او در صدا و سیما خودداری کند. وی گفت: «سرودهایی که خوانده به ویژه سرود ایران، ای سرای امید متعلق به سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ بوده و هیچ ارتباطی با شرایط کنونی ندارد». وی اعلام کرد سازمان صدا و سیما هیچ نقشی در تهیه این آثار نداشته و به حکم قانون و شرع از این سازمان خواسته صدا و آثار او را در هیچ یک از واحدهای رادیو و تلویزیون پخش نکند. صداوسیما در آستانه انتخابات و پس از آن به نحو گستردهای از آثار شجریان (به ویژه سرود ایران، ای سرای امید) و سایر ترانههای با مضمون ملی استفاده میکرد.وی در گفت و گو با بیبیسی گفت: «در شرایطی که مردم در بهت و حیرت هستند و به گفته آقای احمدی نژاد، خس و خاشاک به حرکت در آمدهاند، صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود.» وی در گفتگو با بیبیسی گفت که هربار که صدای خود را از این رسانه میشنود احساس شرم میکند و بدنش میلرزد. وی همچنین در تظاهرات اعتراضی مردم دیده شد.
جوایز
در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت جایزه پیکاسو و دیپلم افتخار از طرف سازمان یونسکو در پاریس شد. این جایزه هر پنج سال به هنرمندی که برای شناساندن فرهنگ و هنر کشورش میکوشد اهدا میشود. پیش از وی، این جایزه را نصرت فاتحعلیخان خواننده قوالی از پاکستان دریافت کرده بود.
طبق تحقيقاتي كه دانشمندان كردند به اين نتيجه رسيدند كه در بدن هر انسان يكسري فركانس هاي خاص ايجاد ميشه. با دستگاه هاي بسيار پيشرفته اي فركانسهايي كه داراي طول موج بسيار ضعيفي بودند و بسامدهايي ضعيف رو ايجاد مي كردند رو به حدي رسوندن كه بشه با گوش اونهارو شنيد. پس از اينكار به اين نتيجه رسيدند كه اين فركانس ها كه از باز شدن دي ان اي ها و واكنش نشون دادن اونها به اتفاقاتي كه براي بدن ميوفته بوجود ميان، يك موسيقي رو ايجاد مي كنند كه بسيار دلنشين و اصولي است. جالب اينجاست كه اين موسيقي هارموني داره و تقريبا تنظيم شده.
پس از تحقيقات گسترده تر بروي انسان هاي سرطاني به اين نتيجه رسيدند كه انسان هايي كه دچار مشكلاتي هستند مثل سرطان فركانس هايي نامنظم و نامطبوع رو توليد مي كنند و موسيقي بدن اونها بهم ريخته و نامنظم است.
اين نكته به اين خاطره كه وقتي يك انسان دچار سرطان ميشه در واقع بدنش كنترل رشد سلولها و كار اونها رو از دست ميده بنابراين دي ن اي ها بي رويه و بدون برنامه ريزي بوجود ميان و رشد مي كنند كه اين موضوع باعث بوجود اومدن فركانس در بدن انسان ميشه اما چون هماهنگ با بدن انسان نيست خيلي بهم ريخته و شلوغ شنيده ميشن
محققان با اين نتايجي كه به دست آوردن تونستن تا به حال سرطانهايي مثل سرطان سينه رو به كلي درمان كنند يا سرطان رو از حالت بدخيم به خوش خيم تبديل كنند و با عمل جراحي بهبودي كامل رو به بيمار برگردونن
و نكته آخر و جالب تر اين كه همونطور كه يك دي ان اي رو ميشه به يك موسيقي تبديل كرد يك موسيقي رو هم ميشه به يك دي ان اي تبديل كرد كه در اين راستا يكي از پرلودهاي شوپن رو به دي ان اي تبديل كردند و اون قطعه تبديل به يك سلول سرطاني شد ( خيلي دوست دارم بدونم كدوم پرلودش بوده )
در آخر به اين نكته خوب فكر كنيد كه بدن هر انسان داراي يك دي ان اي خاص و منحصر به فرد كه يك فركانس خاص رو توليد ميكنه
فكر مي كنيد بدن شما الان چه موسيقي داره اجرا مي كنه
تفسیر موسیقی
شاید یکی از مهمترین و به نظر من لذت بخش ترین قسمت موسیقی کار کردن تفسیر کردن و جمع کردن اطلاعات درمورد یک قطعه است.
من خودم این کار رو خیلی دوست دارم و خیلی سعی کردم که یکسری از قطعات کلاسیک رو تفسیر کنم البته باید این رو اضافه کنم که لئونارد برنشتاین میگه: تفسیر موسیقی یک چیز کاملا حسی است و یک قطعه به اندازه تمام آدمای دنیا میتونه تفسیر داشته باشه.
البته به نظر من آهنگسازای بزرگی مثل شوپن، باخ، بتهوون و... انقدر خوب و قوی قطعه می نوشتن که تقریبا همه یک حس رو از آهنگ می گرین فقط نحوه بیانشون با هم متفاوت خواهد بود. مثل قطعه آستوریاس اثر آلبنیز که بعضی ها میگن طوفان این شهر رو خراب کرد بعضی ها می گن زلزله البته من خودم با زلزله موافقم چون در قطعه میشه وجود پس لرزه رو شنید که باعث میشه شهر کلا از بین بره
برای اینکه بتونیم یک قطعه رو تفسیر کنیم ( یعنی بتونیم بگیم آهنگساز قصد رسوندن چه حسی رو داره و درمورد چه چیزی صحبت می کنه ) باید چند چیز رو بدونیم که من به بعضی از اون ها اشاره می کنم.
1. دونستن زندگی آهنگساز و آشنا بودن با روحیاتش.
2. دونستن تکنیک های نوازندگی چون بعضی از تکنیک ها در جاهای مختلف کاملا مشخص هستن که به چه منظوری استفاده شدن مثل موومان دوم زمستان از چهار فصل ویوالدی که ویولن تکنیک پیتسوکاتو اجرا می کنه و کاملا بیانگر بارش برف هست.
3. دونستن تونالیته قطعه. دونستن تونالیته قطعه کمکتون می کنه چون هر گام تقریبا، نه صد در صد یک حال و هوای خاصی داره مثل گام های ماژور که معمولا برای قطعات شاد استفاده می شن و گام های مینور که معمولا برای قطعات آروم استفاده می شن یا اینکه مثلا گام لا مینور یک فضای غم شیرین رو می تونه نشون بده البته همه این چیزهایی که در این مورد گفته شد صد در صد نیست اما خیلی می تونه کمکتون کنه و به دونستن قطعه نزدیکتون کنه
4. گوش کردن زیاد موسیقی ( گوش کردن، نه شنیدن اونم نه هر قطعه ای. قطعات خوب ترجیحا کلاسیک و برای شروع ترجیحا از دوران رمانتیک )
5. خوندن تفسیرهایی که قبلا برای قطعات نوشته شدن
6. دونستن نوع قطعه. یعنی اینکه قطعه دارای چه فرمی است. ( سونات، فوگ، نکتورن یا ... ) چون بعضی از حالت ها مثل نکتورن معمولا درمورد یک موضوع خاص نوشته میشن
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
آوای قلم و آدرس
avayeghalam2.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.