وجوه تمايز فلسفه و علم
چون علايق و تجارب آدميان گسترش يافت، و به معرفت آنان دربارهي جهان افزوده شد، هر چه بيشتر متمايل شدند كه توجه خود را به جنبههاي خصوصي و جزئي جهان معطوف دارند، و چنين يافتند كه بدين وسيله خواهند توانست نتايج مفيد مستقيم و بيشتري حاصل كنند. بدينسان فلسفه به قسمتهاي جداگانه منقسم گشت، و چون هر قسمت پيشرفت نمود وضع و موقعيتِ «علم» مستقلي، به معناي معرفت دقيق و منظم، را به دست آورد. به اين ترتيب علوم خصوصي از معرفتي كه اصولاً كلّي بود منشعب گشت، و مطالعاتي تحت عنوان رياضيات و فيزيك و شيمي و زيستشناسي و اخلاق و سياست و اقتصاد پديد آمد.
نظرات شما عزیزان: