حافظ دربارهي دوره حكومت كوتاه ولي طربناك ابواسحق ميگويد:
راستي خاتم فيروزهي بو اسحاقي خوشدرخشيد ولي دولت مستعجل بود
بنا به نوشته فارسنامه در سال 753 هجري مبارزالدين محمد پسر مظفر شهر شيراز را محاصره كرد و بعد از آن كه پسر خردسال شيخ ابواسحاق، علي سهل كشته شد مبارزالدين به اصفهان رانده شد ولي عاقبت بر ابواسحاق غلبه كرد و او را دستگير ساخت. ابواسحاق در سال 758 هجري به دست مبارزالدين به قتل رسيد. امير مبارزالدين محمد پسر مظفر كه از سال 754 هجري تا سال 759 هجري در فارس حكومت كرد به كلي با سلف خود ابواسحاق خوشگذران اختلاف عقيده و سليقه داشت و بايد گفت از جنس ديگر بود. وي مردي سخت و قسي و بيرحم و ديكتاتور بود. به محض اينكه شيراز را بگشود در تمام ميخانهها را بست و بادهنوشي و ميگساري و عشرت را به سختي ممانعت كرد.
حافظ شاعر آزادانديش و آزاده مرد بلندنظر از اين رياكاري رنجيده خاطر شد و در يكي از غزلهاي خود كه به اين روزهاي ضيق و عسرت (اختناق و رياكاري) اشاره ميكند چنين ميگويد:
اگرچه باده فرخبخش و باد گلبيز است ببانگچنگمخورميكهمحتسب تيز است
صـراحئي و حريفي گرت به دسـت افتد بـعيش كـوش كـه ايـام فتـنهانگيز است
در آسـتين مـرقـع پـيالـه پـنهان كـن كههمچوچشمصراحيزمانهخونريز است
ز رنـگ بـاه بشوئيد خـرقههـا در اشـك كـه موسـم ورع و روزگــار پرهيـز است
و نيز گفته است:
بـود آيـا كـه در ميـكدهها بـگشاينـد گـره از كار فرو بستهي ما بگشايند
اگـر از بـهر دل زاهد خودبين بستند دل قويدار كه از بهر خدا بگشايند
در مـيخانـه ببستـند خـدايـا مـپسند كه در خانهي تزوير و ريــا بگشايند
گيسوي چنگ ببريد به مرگ ميناب تا همه مغبچهها زلف تو تا بگشايند
شاه شجاع كه بعد از پدرش امير مبارزالدين به حكومت رسيد سختگيريهاي جابرانه پدر را به نرمي و ملاطفت بدل كرد. در اين زمان پس از آنكه ميخانهها باز گشوده شد. حافظ در غزل زير از اين افتتاح شادي كرده است.
سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش كه دور شاه شجاع است مي دلير بنوش
شد آنكه اهل نظر بر كناره ميرفتند هزار گونه سخن بر زبان و لب خاموش
ببانگ چنگ بگوئيم آن حكايتها كهازنهفتنآنديگ سينه ميزند جوش
شراب خانگي از بيم محتسب خوردن بـروي يـار بنوشيم و بـانگ نوشا نـوش
رموز مملكت خويش خسروان دانند گداي گوشهنشيني تو حــافظا مخروش
و باز در غزل ديگر گفته است:
قسم به حشمت و جاه و جلال وشاه شجاع كه نيست با كسم از بهر مال و جاه نزاع
ببين كه رقص كنان ميرود به نالهي چنگ كـسي كـه اذن نـميداد استماع سماع
با وجود همهي اين اشعار و ديگر ابيات موجود در مدح شاه شجاع، گفتهاند كه رابطهي ميان حافظ و شاهشجاع چندان نيكو نبوده است.
نوشتهاند كه شاهشجاع را حسن عقيدتي به فقيه زمان عماد فقيه كرماني بوده است و او چنانكه منقول است گربهاي داشته و آن گربه را چنان تعليم داده بود كه در هنگام اداء نماز و انجام ركوع و سجود به او اقتدا و تقليد نمايد. اين عمل گربه را شاه بر كشف و كرامت فقيه حمل ميكرد. ولي حافظ آن را حيلهگري و مكاري ميدانست و در آن باب اين غزل را گفت:
صـوفي نـهاد دام و سـر حـقه بـاز كرد بـنياد مكـر بـا فلـك حـقهباز كرد
بـازي چـرخ بشكندش بـيضه دركـلاه زيراكهعـرضشعبده با اهـل راز كرد
ايكبكخوشخرام كه خوش ميروي بناز غره مشو كه گربهي عابد نماز كرد
فـردا كه پيشگاه حقيقت شود پـديـد شرمنده رهرويكهعمل بر مجازكرد
حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل ما را خـدا ز زهد و ريا بينياز كرد
بخش3
نظرات شما عزیزان: