ـ كوتاه سخن، بر روابط انسانها، چهچیز حكمفرماست؟ جز نفاق، جز دوروئی، جز بیگانگی از حقیقت، جز آزمندی و سوءِ نظر، جز خودخواهی، و بیاعتنائی نسبت به رنج دیگران؟ جز فریب؟ جز دعویهای درونتهی؟
و در این میان، سهم مردان راستین چیست؟ جز خوندل خوردن؟ و با آنان چه میكنند؟ جز دشمنكامی و كینهتوزی. این، جوهر، و درونمایهی "نیهیلیسم شمس" است: نفی بنیادی جامعهای بیمار، روابط نادرست و نااستوار، و معیارهائی پریشان و ریاكار!
"نیهیلیسم شمس"، نفیگری، و ناپذیری او، كینهتوزانه نیست. تباهیگرانه نیست. خودخواهانه نیست. زائیده از رشك و عقده نیست! بلكه بشردوستانه است. غمخوارانه است. سوتهدلانه است. انگیخته از تكاپوئی سببجویانه، پژواك اندیشهای آسیبشناسانه است!
"شمس"، با دریغی گرانبار، از خود میپرسد كه آخر:
ــ نظام جامعه، و طبقات آن، چرا چنین فاسد شدهاند؟!
ــ تلاشها، چرا بیشتر خودخواهانهاند؟!
ــ رهبران، چرا بیخبراند؟!
ــ واعظان چرا، هراسانگیزند؟!
ــ اندرزها، چرا، زهرآگیناند؟!
ــ مردمان بر سر گنج، چرا تنگدستاند؟!
ــ نیازمندان بر لب آب، چرا تشنهاند؟!
ــ مردمان، با آنكه همه از یك منشاءاند، دیگر چرا، همه تنهائی زده، همه جدا، جدا، از یكدیگرند؟!
ــ گرهگشایان، چرا بر انبوه گرهها، افزودهاند، و مددجویان، چرا همه بیپناه ماندهاند؟!.
ب-6
نظرات شما عزیزان: